شهید یگانه ایراج
شهید یعنی کسی که زنجیرهای اسارت روح خود را پاره کرد و آزاد شد. شهید یعنی آزاد, شهید یعنی بی نهایت...
چهار شنبه 25 تير 1393برچسب:, :: 14:3 ::  نويسنده : شهید یگانه

حقیقت شب قدر چیست؟

 

خدایا تا با توام بیشتر از همه ام و تا با خودم، کمتر از همه ام.

اگر همه شبها قدر بودی، شب قدر بی قدر بودی.

1. شب قدر یعنی: چه چیز کاشته ای؟

روزی فردی از کشاورزی پرسید:«آیا در این فصل گندم کاشته ای؟»

کشاورز پاسخ داد:« نه، ترسیدم ذرت ها را آفت بزند.»

مرد پرسید: «پس چه چیزی کاشته ای؟»

کشاورز گفت: «هیچ چیز، خیال خودم را راحت کردم.»

شب قدر یعنی تو رنگ خدایی بگیر، بقیه اش با خدا...

شب قدر یعنی کاشت... داشت و برداشت!!!

شب قدر یعنی در این شبها بکار و مدام آبیاری اش کن و بعد برداشت کن.

2. شب قدر یعنی: کم گوی و گزیده گوی چون درّ   تا از گفتن تو جهان شود پر

لقمان حکیم پسر را گفت: امروز طعام مخور و روزه دار و هر چه بر زبان راندى، بنویس. شبانگاه همه آنچه را که نوشتى، بر من بخوان؛ آن گاه روزه‏ات را بگشا و طعام خور 

شبانگاه، پسر هر چه نوشته بود، خواند. دیر وقت شد و طعام نتوانست خورد. روز دوم نیز چنین شد و پسر هیچ طعام نخورد. روز سوم باز هر چه گفته بود، نوشت و تا نوشته را بر خواند، آفتاب روز چهارم طلوع کرد و او هیچ طعام نخورد. روز چهارم، هیچ نگفت. شب، پدر از او خواست که کاغذها بیاورد و نوشته‏ها بخواند. پسر گفت: امروز هیچ نگفته‏ام تا برخوانم. لقمان گفت: پس بیا و از این طعام که بر سفره است بخور و بدان که روز قیامت، آنان که کم گفته‏اند، چنان حال خوشى دارند که اکنون تو دارى .

شب قدر یعنی مراقب حرف زدنت باش... حرفهای خوب حساب و کتاب دارند، حرفهای پرت و پلا که چه عرض کنم!

3. شب قدر یعنی وقتی خواستی چیزی را بگی از خودت  سه پرسش بکن و آنگاه بگو.

روزي فيلسوف بزرگي که از آشنايان سقراط بود، با هيجان نزد او آمد و گفت: سقراط مي داني راجع به يکي از شاگردانت چه شنيده ام؟

سقراط پاسخ داد: لحظه اي صبر کن، قبل از اين که به من چيزي بگويي از تو مي خواهم آزمون کوچکي را که نامش سه پرسش است پاسخ دهي.

مرد پرسيد: سه پرسش؟ سقراط گفت: بله درست است.

قبل از اين که راجع به شاگردم با من صحبت کني، لحظه اي آنچه راکه قصد گفتنش را داري امتحان کنيم.

اولين پرسش حقيقت است. کاملا مطمئني که آن چه را که مي خواهي به من بگويي حقيقت دارد؟

مرد جواب داد: نه، فقط درموردش شنيده ام.

سقراط گفت: بسيارخوب، پس واقعا نمي داني که خبر درست است يا نادرست. حالا بيا پرسش دوم را بگويم!

آن چه راکه در مورد شاگردم مي خواهي به من بگويي خبر خوب و نیک و خوشحال کننده ای است؟ مرد پاسخ داد: نه، برعکس...

سقراط ادامه داد: پس مي خواهي خبري بد در مورد شاگردم  که حتي در مورد آن مطمئن هم نيستي بگويي؟

مردکمي دستپاچه شد و شانه بالا انداخت.

سقراط ادامه داد: و اما پرسش سوم سودمند و مفیدبودن است. آن چه را که مي خواهي درمورد شاگردم به من بگويي، برايم سودمند است؟

مردپاسخ داد: نه، واقعا...

سقراط نتيجه گيري کرد: اگر مي خواهي به من چيزي را بگويي که نه حقيقت دارد و نه خوب است و نه حتي سودمند است، پس چرا اصلا آن را به من مي گويي؟

4. شب قدر یعنی خلوص و پاکی و صداقت... یعنی ایمان و باور به اینکه من تکیه گاه مطمئنی دارم. شب قدر یعنی باور کن تا ببینی.

شب قدر یعنی کلک، بی کلک! یعنی فریب و دورویی و ریا ممنوع...

بهلول هر وقت دلش می گرفت به کنار رودخانه می آمد. در ساحل می نشست و به آب نگاه می کرد…پاکی و طراوت آب، غصه هایش را می شست. اگر بیکار بود همان جا می نشست و مثل بچه ها گِل بازی می کرد.آن روز هم داشت با گِل های کنار رودخانه، خانه می ساخت. جلوی خانه باغچه ای درست کرد و توی باغچه چند ساقه علف و گُل صحرایی گذاشت.

ناگهان صدای پایی شنید، برگشت و نگاه کرد. دید، زبیده خاتون (همسر خلیفه هارون) با یکی ازخدمتکارانش به طرف او می آیند. بهلول به کارش ادامه داد. همسر خلیفه بالای سرش ایستاد و گفت: بهلول، چه می سازی؟

بهلول با لحنی جدی گفت: بهشت می سازم.

همسر هارون که می دانست بهلول شوخی می کند، گفت: آن را می فروشی؟

بهلول گفت: می فروشم.

قیمت آن چند دینار است؟ صد دینار.

زبیده خاتون گفت: من آن را می خرم.

بهلول صد دینار را گرفت و گفت: این بهشت مال تو، قباله آن را بعد می نویسم و به تو می دهم.

زبیده خاتون لبخندی زد و رفت.

بهلول، سکه ها را گرفت و به طرف شهر رفت. بین راه به هر فقیری رسید یک سکه به او داد. وقتی تمام دینارها را صدقه داد، با خیال راحت به خانه برگشت.

زبیده خاتون همان شب، در خواب، وارد باغ بزرگ و زیبایی شد. در میان باغ، قصرهایی دید که با جواهرات هفت رنگ تزئین شده بود. گلهای باغ، عطر عجیبی داشتند. زیر هر درخت چند کنیز زیبا، آماده به خدمت ایستاده بودند. یکی از کنیزها، ورقی طلایی رنگ به زبیده خاتون داد و گفت: این قباله همان بهشتی است که از بهلول خریده است!!!

وقتی زبیده خاتون از خواب بیدار شد از خوشحالی ماجرای بهشت خریدن و خوابی را که دیده بود برای هارون تعریف کرد.

صبح زود، هارون یکی از خدمتکارانش را به دنبال بهلول فرستاد. وقتی بهلول به قصر آمد، هارون به او خوش آمد گفت و با مهربانی و گرمی از او استقبال کرد. بعد صد دینار به بهلول داد و گفت: یکی از همان بهشت هایی را که به زبیده فروختی به من هم بفروش!!!

بهلول، سکه ها را به هارون پس داد و گفت: به تو نمی فروشم!!!

هارون گفت: اگر مبلغ بیشتری می خواهی، حاضرم بدهم.

بهلول گفت: اگر هزار دینار هم بدهی، نمی فروشم!!!

هارون ناراحت شد و پرسید: چرا؟

بهلول گفت: زبیده خاتون، آن بهشت را ندیده خرید، اما تو می دانی و می خواهی بخری، من به تو نمی فروشم!

شب قدر یعنی ندیده بدانی و مطمئن باشی که خدا تو را می بخشد.

شب قدر یعنی بهشت بفروشی و دست بینوایی بگیری.

5. شب قدر یعنی شب بیداری و آگاهی... یعنی قبل از اینکه دیر بشه اقدام کن.

ساعت ۳ شب بود که صدای تلفن، پسری را از خواب بیدار کرد.

پشت خط مادرش بود. پسر با عصبانیت گفت: چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی؟

مادر گفت : ۲۵ سال قبل در همین موقع شب تو مرا از خواب بیدار کردی!!!

فقط خواستم بگم: تولدت مبارک .

پسر از اینکه دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد.

صبح سراغ مادرش رفت. وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز تلفن با شمع نیمه سوخته یافت… ولی مادر دیگر در این دنیا نبود... شب قدر یعنی بدانی که گاهی چقدر زود دیر میشود.

6. شب قدر یعنی شب آمادگی... شب طراحی سرنوشت

گویند: صاحبدلی، برای اقامه ی نماز به مسجدی رفت.

نمازگزاران، همه او را شناختند؛ از او خواستند که پس از نماز، بر منبر رود و پند گوید. او پذیرفت. نماز جماعت تمام شد. چشم ها همه به سوی او بود.

مرد صاحب دل برخاست و بر پله ی نخست منبر نشست. بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود .

آن گاه خطاب به جماعت گفت: مردم! هر کس از شما که می داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد، برخیزد!!! کسی برنخاست.

گفت: حالا هر کس از شما که خود را آماده مرگ کرده است، برخیزد! باز کسی برنخاست.

گفت: شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید؛ اما برای رفتن نیز آماده نیستید!

7. شب قدر یعنی "خدایا اگر تو هنوز هم با مردم حرف میزنی لطفاً با من نیز حرف بزن. من گوش خواهم کرد و تمام سعیم را خواهم کرد که مطیع تو باشم."

شب قدر یعنی به بینش الهی رسیدن... یعنی به ندای درونی خود گوش دادن...

یک مرد جوان در جلسه روز چهارشنبه مدرسه کتاب مقدس شرکت کرده بود. در آن جلسه در مورد گوش شنوا داشتن و اطاعت کردن از خدا صحبت شد. آن مرد جوان متعجب از خود پرسید: "آیا هنوز خدا با مردم حرف میزند؟ "

 بعد از جلسه با یکسری از دوستانش برای خوردن قهوه و کیک بیرون رفتند و در آنجا با هم در مورد این پیغام گفتگو کردند. خیلی ها می گفتند که چگونه خدا آنها را در زندگیشان هدایت کرده است.

 حدود ساعت ده آن مرد جوان با اتومبیل خود به طرف خانه حرکت می کند. همانطور که در ماشین نشسته شروع به دعا کردن می کند: "خدایا اگر تو هنوز با مردم حرف میزنی لطفاً با من نیز حرف بزن. من گوش خواهم کرد و تمام سعیم را خواهم کرد که مطیع تو باشم."

همانطوری که در خیابان اصلی شهرشان رانندگی می کرد ناگهان احساس عجیبی می کند که یکجا بایستی بایستد تا مقداری شیر بخرد. او سر خود را تکان داده و می گوید: "خدایا تو هستی؟ " چونکه جوابی نمی گیرد شروع می کند به ادامه دادن به رانندگی. ولی دوباره همان فکر عجیب:" مقداری شیر بخر. " مرد جوان به یاد داستان سموئیل می افتد که چگونه وقتی خدا برای اولین بار با او حرف زد نتوانست صدای او را تشخیص دهد و نزد عیسی مسیح رفت چونکه فکر میکرد که با او حرف میزند.

او گفت: "باشه خدا اگر این تو هستی که حرف میزنی من شیر را می خرم." به نظر، اطاعت کردن آنقدر هم سخت نبود چونکه به هرحال او میتوانست از شیری که خریده استفاده کند. پس او اتومبیل را متوقف کرد و مقداری شیر خرید و به راهش به طرف خانه ادامه داد.

 وقتی خیابان هفتم را رد می کرد دوباره الزامی را در خود حس کرد:" بپیچ به این خیابان" او فکر کرد که این دیوانگی است و از آنجا گذشت. دوباره همان احساس، پس او فکر کرد که باید به خیابان هفتم برود پس چهار راه بعدی را دور زد تا به خیابان هفتم برود و به حالت شوخی گفت: "باشه خدا اینکار را هم می کنم."

وقتی چند ساختمان را رد کرد احساس کرد که آنجا بایستی توقف کند. وقتی اتومبیل را به کناری گذاشت به اطراف نگاهی انداخت. آن منطقه حدوداً تجاری بود. در واقع بهترین منطقه شهر نبود ولی بدترین هم نبود. اکثر مغازه ها بسته بودند و بیشترچراقهای خانه ها نیزخاموش بودند که بنظر همه خواب بودند.

او دوباره حسی داشت که می گفت: " شیر را به خانه روبرویی ببر." مرد جوان به خانه نگاهی انداخت. خانه کاملاً تاریک بود و به نظر می آمد که افراد آن خانه یا در خانه نبودند و یا خوابیده بودند. او درِ ماشین را باز کرد و روی صندلی نشست.

" خداوندا این دیوانگی است. الان مردم خوابند و اگر الان آنها را از خواب بیدار کنم خیلی عصبانی میشوند و بعد من مثل احمقها به نظر می رسم."

بالاخره او درِ اتومبیل را باز کرد وگفت: " باشه خدا اگر این تو هستی که حرف می زنی من میروم جلوی در و شیر را به آنها می دهم ولی اگر کسی سریع جواب نداد من فوراً از آنجا دور می شوم.

او از عرض خیابان عبور کرد و جلوی در رسید و زنگ در را زد. صدایی شنید مردی به طرف بیرون فریاد زد و گفت: "کیه؟ چی می خوای؟ " و قبل از اینکه مرد جوان فرار کند در باز شد.  مردی با شلوار جین و تی شرت در را باز کرد و بنظر که از تخت خواب بلند شده بود. قیافه عجیبی داشت و از اینکه یک مرد غریبه در خانه اش را زده زیاد خوشحال نبود. گفت: " چی می خوای؟ " مرد جوان شیر را به طرفش دراز کرد و گفت: "براتون شیر آوردم. "آن مرد شیر را گرفت و سریع داخل خانه شد. زنی همراه با بچه شیر را گرفت و به آشپزخانه رفت و آن مرد هم بدنبال او. بچه مدام گریه می کرد و اشک از چشمان آن مرد سرازیر بود.

مرد درحالی که هنوز گریه می کرد گفت: " ما چونکه در این ماه قبضهای سنگینی را پرداخت کردیم و دیگر پولی برای ما نمانده بود که حتی شیر برای بچه مان بخریم، من دعا کرده بودم و از خدا خواسته بودم که به من نشان بدهد که چگونه شیر برای بچه ام تهیه کنم."همسرش نیز از آشپزخانه فریاد زد: "من از او خواستم که فرشته ای بفرستد تا برای ما شیر بیاورد، شما فرشته نیستید؟"

مرد جوان دست خود را به جیب برد و کیفش را بیرون آورد و هرچه پول در کیفش بود را در دست آن مرد گذاشت و برگشت بطرف ماشین در حالیکه اشک از چشمانش سرازیر بود. حالا دیگر می دانست که خدا به دعاها جواب می دهد.

این کاملاً درست است. بعضی وقتها خدا خیلی چیزهای ساده از ما می خواهد که اگر ما مطیع باشیم قادر خواهیم بود که صدای او را واضحتر بشنویم.

شب قدر یعنی مثل فرشته ها باشیم و لطفاً گوش شنوا داشته باشیم و اطاعت کنیم تا اینکه برکت بگیریم.

8. شب قدر یعنی گناهان، عادات و الگوهای گذشته ما در امروزمان اثر نگذارد. یعنی از گذشته به نفع امروزمان استفاده کنیم نه اینکه گذشته ما همچون مانع و باری بر امروزمان سنگینی کند.

مسافر تاکسی آهسته روی شانه راننده زد و گفت: همین بغل پیاده ميشم. راننده جیغ زد، کنترل ماشین رو از دست داد و نزدیک بود که بزنه به یه اتوبوس.

از جدول کنار خیابان رفت بالا. نزدیک بود که چپ کنه. اما کنار یک مغازه توی پیاده رو متوقف شد. برای چند ثانیه هیچ حرفی بین راننده و مسافر رد و بدل نشد.

سکوت سنگینی حکم فرما شد تا این که راننده، رو به مسافر کرد و گفت: "هی مرد! دیگه هیچ وقت این کار رو تکرار نکن. منو تا سر حد مرگ ترسوندی."

مسافر عذرخواهی کرد و گفت: "من نمی دونستم که یک ضربه کوچولو اين قدر تو رو می ترسونه."

راننده جواب داد: "واقعا... راست میگی. تقصیر تو نیست. امروز اولین روزیه که به عنوان یه راننده تاکسی دارم کار می کنم. آخه من 25 سال راننده ماشین نعش کش بودم!!!

 



ادامه مطلب ...


علامه سیدعلی‌آقا قاضی می‌گوید: ماه‌های رجب و شعبان و رمضان، قرقگاه‌های خداوند است؛ پس در این قرقگاه داخل شو، اما حرمت آن را پاس بدار و آنها را معظم داشته، ملتزم به رعایت آداب آن باش.

ماه رجب، مقدمه‌ای است برای حضور در میهمانی بزرگ خداوند! و برای برخورداری از روحیه و شرایطی مناسب در این میهمانی لازم است خود را آماده کنیم. بنابراین داشتن یک برنامه خوب و کامل می‌تواند کمک شایانی به هر عاشق و بنده مشتاق طریق الهی کند.

آیت‌الله علامه سید علی آقا قاضی، از جمله عارفان و سالکانی است که توجه به رفتارها و دستورات او می‌تواند برای ما راهگشا باشد و مقدمات خوبی را برای حضور و استفاده از ماه شعبان و ماه مبارک رمضان فراهم کند.

1. آگاه و متوجه باش! که ماه‌های حرام (رجب و شعبان و رمضان که در نزد اهل عرفان ماه‌های حرامند) از راه رسید؛ بیدار باش! تا اینکه برای مسافرت خویش توشه برداری، و این فرصت را از دست مده و غنیمت بشمار!

2. شب‌های آن را به بیداری و روزهای آن را به روزه گرفتن سپری نما، به شکرانه اینکه خداوند لطف خویش را عام و شامل همگان فرموده است.

3. و شب را جز به مقدار کمی استراحت و خواب سپری مکن؛ و نماز شب را به نحو تهجد و بیدار و خواب به جای آور (یعنی چند رکعتی نماز بخوان و مقداری بخواب و سپس بیدار شو، و به همین ترتیب عمل نمای تا نافله شب پایان پذیرد)؛ و چه بسیارند عاشقانی که هرگز در شب نمی‌خوابند!

4. و کتاب حق را تلاوت نمای و آن را با بهترین صورت و زیباترین نغمه و آرام آرام قرائت کن؛ چرا که ظلمت‌ها و کدورت‌ها را تبدیل به نور و روشنایی می‌کند.

5. پس تو بهره‌مند نشدی، بلکه هیچ‌کس از چیزی به مانند قرآن بهره‌ نبرده است! و هر کس غیر از گفته مرا بگوید سخت در اشتباه فرو رفته، مرتکب خطا شده و گمان او گمان باطلی خواهد بود!

6. و سلام بفرست بر اصل قران و فصل آن که مقصود محمد و آل محمد صلوات‌الله علیهم اجمعین بوده و آنان باقیماندگان آل‌الله هستند و در برابر آنان عبد محض، تسلیم و بدون اراده باش!

7. هر کسی در غیر حبّ آنها خود را در ذمه خداوند رحمان در آورد و به اندازه ذره‌ای از محبت غیر آنها در دل راه دهد، او محققا گمراه شده و منکر نعمت ولایت آنها شده؛ و در این انکار خود نعمت‌های پروردگارش را از دست داده است.

8. پس محبت به آنها محبت به خداوند است، و در این صورت تو خود را در پناه حب خداوند در آور؛ ایشان ریسمان مستحکم الهی هستند، پس به این آسمان چنگ بزن.

9. و درباره قرآن کوتاهی مکن، و آن را از روی لهو و لعب قرائت منمای و به معانی آن دقت کن تا به واسطه دقت در قرآن به بالاترین ذِروة از قلل مجد و شرف نائل آیی.

10. و در هر حال بر تو باد به ذکر و یاد خدا؛ و مبادا کوتاهی کنی در قرائت قرآن و ذکر پروردگار! و هیچ‌گاه در این مورد عذر نیاور که: چگونه و چه مقدار به یاد او باشم. (یعنی اشتغال به امور دنیوی و تراکم مشاغل تو باعث نشود که در این دو مهم سستی و تکاهل ورزی و آن را به عنوان عذر برای خویش تلقی نمایی.)

11. این ماه‌ها (رجب و شعبان و رمضان) قرقگاه‌های خداوند است؛ پس در این قرقگاه داخل شو، اما حرمت آن را پاس بدار و آنها را معظم داشته، ملتزم به رعایت آداب آن باش.

12. پس هر کسی که به خداوند معتصم شود (دست به دامان رحمت و جمال و جلال او دراز نماید و به ریسمان او چنگ بزند) خود را در صراط او می‌یابد. و اگر گفتی «ربی‌الله»، ای گوینده، روی این کلام ایستادگی نمای و دست از آن برندار!»

«خداوند عزیز می‌فرماید: و هرکسی که اعتصام به خدا پیدا کند، به راستی در صراط مستقیم و راه راست هدایت شده است. و نیز فرموده است: به آنچه که مأموریت یافتی پایداری و استقامت نما!

و نیز پروردگار که دارای جلال و مجد و عظمت است، می‌فرماید: به راستی آن کسانی که بدین معنی اقرار کردند که: «پروردگار ما الله است» و پس از این اقرار و اعتراف، استقامت و پایداری را پیشه خود ساختند، ملائکه پروردگار بر آنها فرود می‌آیند... .»

هان ای برادران عزیز و گرامی‌ام ـ که خدای شما را در طاعت خود موفق بدارد ـ آگاه باشید! متوجه و هشیار باشید که ما در قرقگاه داخل شده‌ایم، و همان‌گونه که در زمین‌های حرم باید از محرمات اجتناب نمود و ارتکاب یک سلسله اعمالی که در غیر حرم جرم نیست در آنجا جرم محسوب می‌شود، در این ماه‌ها هم که قرقگاه زمانی محسوب می‌شود چنین است و باید با هشیاری و مواظبت در آن وارد شد؛ و به همان نحو که در قرقگاه مکانی که حرم است، انسان به کعبه نزدیک می‌شود، در این‌ماه‌ها هم که قرقگاه زمانی است، انسان به مقام قرب خداوند می‌رسد.

پس حال که چنین است، قبل از هر چیز آنچه که بر ما واجب و لازم است، توبه‌ای است که دارای شرایط لازمه و نمازهای معلومه است؛ (مقصود همان دستور توبه‌ای است که رسول خدا (ص) در ماه ذوالقعهده الحرام داده‌اند و در کتب ادعیه مثل مفاتیح الجنان امده و چهار رکعت نماز دارد.)

و پس از توبه، واجب‌ترین چیز بر ما پرهیز از گناهان صغیره و کبیره است تا جایی که توان و قدرت و استطاعت داریم.»

«پس (ای برادر عزیز) دستور توبه را در شب جمعه اول ماه(رجب) یا روز جمعه، و یا روز یکشنبه آن، انجام داده نماز توبه را بخوانید؛ سپس آنها را در روز یکشنبه دوم همان ماه تکرار و اعاده کنید. به راستی هرکسی که در صدد متذکر شدن به ذکر حق و در مقام خشیت از ذات اقدس حضرت حق متعال بوده باشد می‌تواند از راه مراقبه و محاسبه و معاتبه و معاقبه متذکر شود.»

«پس از این مرحله، با دل‌های خود به خداوند رو آورده، بیماری‌های گناهانتان را معالجه و مداوا نمایید و به وسیله استغفار، بزرگی و سنگینی عیوب خود را کاهش دهید. و بپرهیزید از اینکه حریم الهی را بشکنید و پرده‌های حجاب را بالا زده، حرمت حرم را هتک نمایید!

و اما دستورالعمل این سه ماه:

1. بر شما باد به اینکه نمازهای فریضه خود را با نوافل آن که مجموعاً پنجاه و یک رکعت است، در بهترین اوقاتشان انجام دهید.

و اگر نتوانستید چهل و چهار رکعت آن را بجا بیاورید. چنانچه باز هم شواغل دنیا شما را بازداشت، حتماً نافله ظهر را که به او «صلاة اوابین» می‌گویند، انجام داده و نماز ظهر را هم در وقت فضیلت انجام دهید که در قران بدان تأکید شده و مراد از صلوة الوسطی همان نماز ظهر است.

2. و اما در مورد نافله شب به خصوص باید بدانید که: انجام دادن آن در نظر مؤمنین و سالکان حضرت معبود از واجبات است و هیچ چاره‌ای جز اتیان آن نیست! و تعجب است از کسانی که قصد رسیدن به مرتبه‌ای از مراتب کمال را داشته، ولی به قیام شب و انجام نوافل آن بی‌توجه هستند! و ما هیچ‌گاه ندیده و نشنیده‌ایم که احدی به یک مرحله و مرتبه‌ای از کمال راه یافته باشد مگر به واسطه برپاداری نماز شب!»

3. بر شما باد به قرائت قرآن کریم در نافله‌های شب که انسان را حرکت داده، سیر او را سریع می‌نماید و برای او بسیار مفید است. تغّنی به قرآن، انسان را به خدا نزدیک می‌کند! به خلاف غنای محرم که آدمی را به لهو می‌کشاند. پس تا می‌توانید در شب‌ها قرائت قرآن کنید، چرا که قرائت قرآن شراب مؤمنین است.

4. بر شما باد اینکه: به انجام دادن اوراد و اذکاری که هر یک از شما به عنوان دستور در دست دارید، ملتزم و متعهد باشید و بر شما باید به مداومت سجده یونسیه و گفتن ذکر یونسیه: «لا اله الا أنت سبحانک انی کنت من الظالمین» در سجده از پانصد تا هزار مرتبه.

5. بر شما باد به زیارت مشهد اعظم که مراد همان حرم مطهر امیرالمؤمنین و قبر نورانی آن بزرگوار است و نیز سایر مشاهد مشرفه اهل بیت علیهم‌السلام و مساجد معظمه مانند: مسجدالحرام، مسجدالنبی، مسجد کوفه، مسجد سهله و به طور کلی هر مسجدی از مساجد؛ زیرا مؤمن در مسجد، همانند ماهی در آب دریا!

6. و هیچ‌گاه پس از نمازهای واجب خود، تسبیحات حضرت صدیقه صلوات‌الله علیها را ترک ننمایید؛ زیرا این تسبیحات، یکی از انواع «ذکر کبیر» شمرده شده است. لااقل بعد از هر نماز یک دوره این تسبیحات را بخوانید!

7. یکی از وظایف مهم و لازم برای سالک الی الله، دعا برای فرج حضرت حجت(عج) در قنوت «وتر» است؛ بلکه باید در هر روز و در همه اوقات و همه دعاها، برای فرج آن بزرگوار دعا کرد.

8. و یکی دیگر از وظایف لازم و مهم، قرائت زیارت جامعه، معروف به «جامعه کبیره» در روز جمعه است.

9. تا می‌توانید بسیار به دیدار و زیارت برادران نیکوکار خود بشتابید؛ چرا که به راستی آنها برادرانی هستند واقعی که در تمام مسیر، همراه انسانند و با رفاقت خویش، آدمی را از کریوه‌های نفس و تنگناها و عقبات آن عبور می‌دهند!

10. به زیارت اهل قبور ملتزم باشید، ولی نه به صورت مداوم و همه روزه، مثلاً در هفته، یک روز انجام بگیرد.

ما را با دنیا چه کار؟! به راستی دنیا ما را فریب داده، به پستی و ذلت کشانید! ما را از مقام عزت و رفعت پایین آورد! و دنیا پست‌تر از آن است که برای ما هدف قرار گیرد! پس آن را برای اهل دنیا واگذارید!

پس به به! خوشا به حال مردانی که بدن‌های آنان در این عالم خاکی است ولی قلوبشان در عالم لاهوت، یعنی در عالم احدیت و عزّ پروردگار در پرواز است! و این افراد، اگرچه از نظر تعداد بسیار کم هستند، اما از نظر قوّت و مدد و از جهت واقعیت و اصالت و حقیقت دارای اکثریت هستند.

این دستوراتی است که مرحوم قاضی به شاگردان خود داده است، و رفقا این دستورات را در این سه ماه انجام می‌دهند؛ البته این اعمال را در حدّ امکان، هرکسی که نمی‌تواند هر روز را روزه بگیرد، حتی الامکان 5 روز از رجب و 10 روز از شعبان را بگیرد؛ خلاصه به حسب ملاحظه مزاج و قوه و حال و استعداد بگیرد



یک شنبه 8 تير 1393برچسب:, :: 19:15 ::  نويسنده : شهید یگانه

 

علت این تشبیه بدیهی، این است که نشان دهد همانطور که خارج شدن از ماه رمضان یک امر قطعی است بخشیده شدن گناهان نیز قطعی است.

 

 

حضرت زهرا (س) مي فرمايند: « مَا يَصْنَعُ الصَّائِمُ بِصِيَامِهِ إِذَا لَمْ يَصُنْ لِسَانَهُ وَ سَمْعَهُ وَ بَصَرَهُ وَ جَوَارِحَهُ » (1) انسان روزه دار از روزه اش چه سودي مي برد، مادامي که زبان و چشم و گوش و اعضاء و جوارحش را حفظ نمي کند.

روزه گرفتن تنها گرسنگي و تشنگي نيست بلکه رسيدن به کمال آن است. اگر بخواهيم بهره کاملي از روزه ببريم، کمالش در اين است که چشم و گوش و زبان و ساير اعضاء بدن را محافظت کنيم تا به پاداش روزه حقيقي که خداوند است برسيم. در حديث قدسي از جانب خداوند متعال آمده است که: « أنا اجزي به » من پاداش روزه هستم.

جابر بن عبدالله انصاري نقل از رسول خدا (ص) نقل مي کند که روزي ايشان به من فرمودند: « يَا جَابِرُ هَذَا شَهْرُ رَمَضَانَ مَنْ صَامَ نَهَارَهُ وَ قَامَ وِرْداً مِنْ لَيْلِهِ » در اين ماه مبارک رمضان اگر کسي روزش را روزه بگيرد و بخشي از شب را به عبادت بپردازد، « وَ عَفَّ بَطْنُهُ وَ فَرْجُهُ وَ کَفَّ لِسَانَهُ » شکم و شهوت خود را پاک نگاه دارد و زبانش را از گناهان حفظ کند، « خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ کَخُرُوجِهِ مِنَ الشَّهْرِ » از گناهانش خارج مي شود همانطور که از ماه رمضان خارج مي شود.

علت اين تشبيه بديهي، اين است که نشان دهد همانطور که خارج شدن از ماه رمضان يک امر قطعي است بخشيده شدن گناهان نيز قطعي است. جابر خوشحال شد و عرض کرد: يا رسول الله! حديث زيبايي را بيان فرموديد، بسيار اميدوار شدم. رسول خدا فرمودند: « يَا جَابرُ! وَ مَا أَشَدَّ هَذِهِ الشُّرُوط » (2) رعايت اين شروط چقدر سخت است.

در اين ماه با عظمت، حقيقتاً توفيق اين گونه روزه داري را بايد از خداوند متعال درخواست کنيم.

 

شرائط روزه‏ دار از زبان امام صادق (ع)

اول:  بستن چشم و حفظ کردن آن از نگریستن طولانی به سوی هر چیزی که نهی یا مکروه شده.

امام صادق ( علیه ‏السلام) فرمود: وقتی که روزه هستی باید گوش و چشم و مو و پوست و دیگر اعضای بدنت روزه باشند، یعنی از گناهانی که بر آن اعضاء حرام شده اجتناب نمایند و حتی چیزی که قلب را به خود مشغول می‏نماید و از ذکر خدا غافل می‏سازد، باید پرهیز کرد.

دوم: حفظ زبان از هذیان، دروغ، و غیره است. مراء و جدال را رها کن، و خادم خویش را رنج نده و در حال روزه، با وقار و حلیم باش، که هرزگی و هرزه گوئی تو را در حال روزه به جهال و یاوه گویان ملحق سازد.

سوم: نگهداری گوش از شنیدن هر مکروهی، زیرا هر چیزی گفتنش حرام است، شنیدن و گوش فرا دادن به او نیز حرام است، و لذا به پیشگاه خداوند گناه شنونده دروغ و خورنده حرام یکسان است، که خداوند در قرآن می‏فرماید:
سماعون للکذب اکالون للسحت (3)

چهارم: نگه داشتن بقیه اعضاء و جوارح بدن است از قبیل دست و پا از مکاره و نگه داری شکم از شبهات و غذاهائی که مشتبه است در وقت افطار، پس معنی ندارد که صائم از غذای حلال پرهیز کند، سپس با فعل حرام افطار نماید روزه خویش را (با دروغ و سخن چینی و غیبت) پس مثال این صائم همانند کسی است که در یک شهر قصری بسازد و آنگاه شهر را خراب کند، که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: چه بسا روزه‏ داری است که از روزه ‏اش جز گرسنگی و تشنگی چیزی عایدش نمی‏گردد.

پنجم: از غذای حلال وقت افطار آن قدر نخورد که معده پر شود که هیچ ظرفی مبغوض تر به پیشگاه خداوند از شکم پری نیست که از غذای حلال پر شده باشد، که در نتیجه قدرت هیچ گونه عبادتی و بهره برداری از شبهای پر فیض ماه رمضان نداشته باشد، و ثانیا این عمل با روزه‏ داری و دستورات روحانی و معنوی روزه و اثرات آن منافات دارد.

ششم: اینکه قلبش بعد از افطار مضطرب و معلق بین خوف و رجا باشد، زیرا نمی‏داند که آیا روزه ‏اش مقبول حضرت حق قرار گرفته یا خیر، آیا با قبولی روزه‏ اش جزء مقربین است‏ یا با عدم قبولی روزه جزء آنهائی که مشمول خشم خداوند هستند می‏باشد، پس این است معنی واقعی و باطنی روزه، که این نوع روزه در رتبه انبیاء و اولیاء گرامی خدا خواهد بود. (4)

پی نوشت:

1. وسائل الشيعه ،ج1،ص72
2. الکافي،ج4،ص87
3. سوره مائده، آیه 42.
4.از کتاب شریف محجة البیضاء، ج 2، ص 130

منابع: بنیاد فارس المومنین _ سایت آوینی



یک شنبه 8 تير 1393برچسب:, :: 19:11 ::  نويسنده : شهید یگانه

 

امام هادی(ع)، روزی ابلیس را دید و به او فرمود: «تو چه کسی هستی؟» آن ملعون پاسخ داد: «من قابیل و کشنده‌ی فرزند آدم به نام هابیل هستم. من با نوح پیامبر در کشتی سوار شدم (برای تباهی آنها و هلاکت اهل کشتی) و من کشنده‌ی شتر صالح پیامبرم

ابلیس(علیه اللعنه) که امروز مورد ستایش و گاهی پرستش برخی از مردم است، بزرگ ترین دشمن حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) است. علّت آن را در انتهای این مطلب متوجّه می شوید؛ همچنین می فهمید که بزرگترین نبرد حضرت مهدی(عج) در آخرالزّمان، با ابلیس و لشکریانش است؛ چرا که تا این ملعون از بین نرود، زمینه هدایت مردم، فراهم نمی شود.
آفرینش ابلیس
ابلیس، آفریده شده از آتش و از مخلوقات جنّی خداوند است. نام او در ابتدا «عزازیل» به معنای عزیز خداوند بود؛ ولی بعد از آنکه از سجده بر حضرت آدم (علی نبینا و آله و علیه السلام) سر باز زد و توبه نکرد، او را «ابلیس» به معنای مأیوس شده از رحمت خداوند خواندند. (1)
 
در قرآن کریم درباره ی «جنّ» بودن ابلیس می خوانیم: «و یاد کن هنگامی که به فرشتگان گفتیم، آدم را سجده کنید. پس همه، جز ابلیس سجده کردند که از گروه جنیان بود و از فرمان پروردگارش سرپیچید.» (2)
 
عبادت ابلیس
ابلیس به سبب زیادی عباداتش، به مقام تقرّب خداوند ارتقا یافته بود. امیرمؤمنان، حضرت علی (ع)در این باره فرموده اند: «از آنچه خداوند نسبت به ابلیس انجام داد عبرت گیرید، زیرا اعمال فراوان و کوشش های مداوم او با تکبّر از بین رفت. او شش هزار سال عبادت کرد که مشخص نیست از سال های دنیا یا آخرت است؛ امّا با لحظه ای تکبّر، همه را نابود کرد.» (3)
 
امتحان ابلیس از طریق حضرت آدم(ع)
حضرت علی (ع) درباره ی سرباز زدن ابلیس از فرمان خداوند در سجده بر حضرت آدم(ع) چنین فرموده اند: «شیطان بر آدم، به جهت خلقت او از خاک، فخر فروخت و با تکبّر به اصل خود که از آتش است، دچار تعصّب و غرور شد. پس شیطان دشمن خدا و پیشوای متعصب ها و سرسلسه ی متکبران است که اساس عصبیت را بنا نهاد و بر لباس برتری جویی و خودبزرگ بینی با خداوند در افتاد. لباس بزرگی را بر تن پوشید و پوشش تواضع و فروتنی را از تن به در آورد.»(4)
 
نتیجه این غرور و خود بزرگ بینی، رانده شدن از درگاه خداوند بود. خداوند فرمود: «از آن (مقام و مرتبه ات) فرود آی!  تو حق نداری در آن (مقام و مرتبه) تکبّر کنی!  بیرون رو، که تو از افراد پست و کوچکی! »(5) ابلیس از این زمان کینه ی انسان را به دل گرفت و به حضرت باری تعالی عرض کرد: «پروردگارا! مرا تا قیامت مهلت ده! [خداوند] فرمود: تو از مهلت داده شدگانی؛ ولی تا روز و زمان معین!»(6)
 
معرفی ابلیس از زبان خودش
امام هادی(ع)، روزی ابلیس را دید و به او فرمود: «تو چه کسی هستی؟» آن ملعون پاسخ داد:
«من قابیل و کشنده ی فرزند آدم به نام هابیل هستم. من با نوح پیامبر در کشتی سوار شدم (برای تباهی آنها و هلاکت اهل کشتی) و من کشنده ی شتر صالح پیامبرم.
من موجب به آتش انداختن ابراهیم هستم. من نقشه ی قتل یحیی را کشیدم. من سبب قتل زکریّا با ارّه شدم. من روان کننده ی لشکر فرعون به رود نیل شدم که آنها غرق شوند. من جادوگران را راضی نمودم که با موسی درگیر شوند و آنها را راهنمایی نمودم، من سازنده ی گوساله ی سامرّی بودم.
 
من مردم را در جنگ حنین برای کشتن پیامبر اکرم(ص) جمع کردم. من حسادت را در دل امّت در روز سقیفه انداختم (تا غصب خلافت حضرت علی(ع) بشود، من محمل عایشه را در جنگ جمل با علی(ع) بستم. من در لشکر معاویه در جنگ صفّین، کارساز بودم.
 
من در روز عاشورا، در کربلا لشکر یزید را تشویق می ‌کردم در ریختن خون حسین بن علی(ع) و اصحابش. من امام اهل نفاق هستم. من نابود کننده ی اقوام اوّلین بودم و گمراه کننده ی اقوام آخرین هستم.
من از آتش، نه از خاک خلق شده ‌ام. من مورد خشم خداوند تا آخر خلقت هستم.» (7)
 
تلاش های شیطان پس از ظهور حضرت مهدی (ع)
فعالیت های شیطان در آخرالزمان در این بخش نمی گنجد. رواج این همه گناه و شرک و آلودگی، خود گواه همین مدّعاست که شیطان، در فریب فرزندان آدم (ع)، تمام کوشش خود را به کار بسته است و دست به دست نفس امّاره، بسیاری از انسان ها را به از خوی انسانی شان جدا کرده است. در بخش های دیگر همین ویژه نامه می توانید بیشتر با فعّالیتهای این ملعون آشنا شوید.
 
پس از ظهور حضرت مهدی (ع)، تلاش های شیطان برای وفای به عهدی که با خداوند برای گمراه کردن آدمیان بسته همچنان ادامه دارد. در آستانه ظهور، شیطان کاری انجام می دهد که در سرنوشت مردم بسیار تأثیر گذار است: صبح گاه روز بیست و سوم ماه رمضان، پیش از ظهور، جبرئیل امین (ع) با ندای اعجازگونه ای حجت را بر مردم تمام می کند و نوید ظهور حضرت مهدی (ع) را به همه ی آنها می دهد. عصر گاهان، ابلیس برای مقابله با این ندا به میدان می آید. این ماجرا از زبان امام باقر (ع) چنین نقل شده است:
«...و صدا، صدای جبرئیل روح الامین است و صدا در شب جمعه بیست و سوم ماه رمضان خواهد بود. درباره ی آن شک نکنید. گوش فرا دهید و اطاعت کنید. در انتهای روز، صدای ابلیس ملعون [شنیده می شود] که ندا می دهد: آگاه باشید که فلانی مظلومانه کشته شد تا مردم را به شک بیندازد و آنها را مبتلا به فتنه کند.» (8)
 
پایان زندگی شیطان
به بیان روایات، پایان یافتن زندگی شیطان در دستان حضرت صاحب الامر(ع) است. حضرت مهدی (ع) در پی گسترش عدل و داد در زمین هستند و برای رسیدن به این هدف پاک و مقدّس، کارهای مختلفی انجام می دهند که از جمله آنها جنگیدن با موانع تحقّق عدالت جهانی است.
از مهم ترین این جنگ ها می توان به موارد زیر اشاره کرد: جنگ با سفیانی، سپس با یهودیان، سرکوب دجّال و نابود کردن یأجوج و مأجوج و در آخر، جنگ با ابلیس آغاز می شود که نتیجه ی آن هلاکت شیطان است. (9)
 
اسحاق بن یعقوب می گوید: «از امام صادق (ع)پرسیدم: اینکه خداوند به شیطان فرمود منتظر وقت معلوم باش، این وقت معلوم کی خواهد بود؟ حضرت فرمودند: روز قیام قائم ماست. وقتی خداوند او را برانگیخته می کند و آماده ی قیام در مسجد کوفه است، در آن وقت شیطان در حالی که با زانوهای خود راه می رود به آنجا می آید و می گوید: ای وای، از خطر امروز! قائم پیشانی شیطان را گرفته و گردنش را می زند. آن موقع روز وقت معلوم است که مدت او به آخر می رسد.» (10)
 
پی نوشت :
1. مسعودى، على بن حسین، ترجمه إثبات الوصیة، مترجم: محمد جواد نجفی، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، 1362، ص 7؛ با استفاده از نرم افزار جامع الاحادیث 3/5. همچنین در سایت ویکی فقه بیان شده است.
2. سوره ی کهف (18)، آیه ی 50.
3. نهج البلاغه ترجمه ی محمد دشتی، خ 192.
4. همان.
5. سوره ی اعراف ، آیه ی 13.
6. سوره ی ص (38)، آیات 79-81.
7. کتاب طوالع الانوار، ص166؛ نقل از سایت موعود
8. نعمانی، غیبت، ص17، بحارالانوار، ج2، ص231.
9. برای دست یابی به اطلاعات بیشتر، مطالعه مقاله ی از ظهور تا قیامت، ماهنامه ی موعود، شماره ی 97 را پیشنهاد می کنیم.
10. بحارالانوار، ج 2، ص 231.
 
منبع:  افخمی، فاطمه، «ابليس دشمن فرزندان آدم»، نشریه ی موعود شماره 101؛ با تصرّف و تلخیص.


درباره وبلاگ

شهید علی یگانه در بخشی از وصیتنامه خود نوشته است: “به یگانه فرزندم بگویید، پدرت به سفر کربلا، به زیارت قبر شش گوشه اباعبدالله(ع) رفته و وقتی بزرگ شد، او را کاملا روشن نموده و به او بگویید پدرت به مقابله با دشمنان اسلام و پیامبر خدا رفته و برای اسلام قیام نموده و در این راه جان خود را به پیشگاه مقدس خداوند تقدیم نمود.” او پس از آن خودش را برای رفتن به سربازی معرفی کرد و از آنجا که قد و قامت اراسته و تنومندی داشت سرباز گارد آن زمان شد و قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در صدا وسیما نگهبان بود و بعد از آنجا به «پادگان سلطنت» رفت برادر شهید در مورد وی می گوید : آن زمان که امام دستور دادند ، که همه سربازها پادگانها را ترک کنند، ما عصر آن روز رفتیم که علی را همراه خودمان بیاوریم ، که او گفت : «ما با بچه ها و فرماندهان رده پایین هم آهنگ شده ایم و قرار گذاشته ایم که فردا اذان صبح پادگان را ترک کنیم .» و همانطور هم شد و صبح روز بعد ساعت ۱۰ صبح همگی آمدند و مبارزات خیابانی ادامه داشت تا پیروزی کامل انقلاب اسلامی دست از مبارزات بر علیه رژیم منحوس پهلوی برنداشت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی به روستا رفت . شهید یگانه در روستای محل سکونت خویش ازدواج نمود و ثمره آن فرزند دختر می باشد و پس از آن در سپاه ثبت نام نمود و وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد . محل خدمت ایشان در« خور و بیابانک » بود تا اینکه چند مرحله برای رفتن به جبهه ثبت نام کرد ، ولی ، امام جمعه و فرماندهان اجازه نمی دادند که علی به جبهه برود تا سر انجام توانست رضایت آنها را جلب کند و به جبهه برود و بالاخره در یک ماموریت در کردستان منطقه « پنجوین در خاک عراق » منطقه « تپه قوچ سلطان »در سال ۱۳۶۲ به درجه رفیع شهادت نایل آمد و طبق وصیت وی او را در زادگاهش به خاک سپردند
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان شهید یگانه ایراج و آدرس shahid.yeganeh.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 7
بازدید هفته : 38
بازدید ماه : 62
بازدید کل : 78141
تعداد مطالب : 35
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 1